فاصله دختر تا پیرمرد فقط یک نفر بود؛ روی نیمکت چوبی رو به روی یک اب نمای سنگی. پیر مرد از دختر پرسید غمگینی؟ نه. مطمئنی؟ نه. چرا گریه میکنی؟ دوستام منو دوست ندارن. چرا؟ چون قشنگ نیستم. قبلا اینو بهت گفتن؟ نه. ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که تا حالا من دیدم. راست میگی؟ از ته قلبم اره. دخترک بلند شد،پیر مرد را بوسید به طرف دوستانش دوید .... شاد شاد.... چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هایش را پاک کرد کیفش را باز کرد عصای سفیدش را بیرون اوردو رفت....
........................................
تمامی حقوق اين وبسايت متعلق به بکس دی ال|دانلود بازی فیلم نرم افزار مي باشد و کپی برداری از آن فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.
طراحی توسط یاس دانلود| ترجمه رومیکس | بهینه سازی و انتشار اسکینک